سال92 خود را چگونه گذرانده اید؟حتما سال که تمام می شد(شروع می شد؟)با خودتان از این فکرها کردید.چند چند بودید؟
در19سالی که از خدا عمر گرفتم هنوز سالی به خوبی92 تجربه نکرده بودم.پارسال همین موقع ها خیلی به کربلای پیش رویم فکر می کردم...و با خودم می گفتم که سال بعد به کربلای پشت سر فکر خواهی کرد...در حالی که امسال به کربلای جاری می اندیشیدم...به تغیرات این شش ماهه(چه کلمه ی زیبایی)...و شک ندارم که به برکت کربلا تغیرات حتما مثبتند...وگرنه من از خودم خیلی می ترسم
از تغیر رویه در سیاست و طرز تفکر...از گذشتن از آن روشنفکری ها,از دوست خوبم که هدیه ای شاید از طرف همان امام حسین بود,از تصمیمات بزرگ,از کارهای دور از توقع,از محرم خیلی خوب امسال, حتی از همین وبلاگ تا....تا ندارد...جریان دارد
حقیقتا فکرش را هم نمی کردم یک سفر سر جمع9 روزه اینقدر در زندگی یک نفر تاثیر بگذارد.در حالی که شک ندارم من 1% فیض کامل راهم نبرده ام...همین است که برخی علما می گویند کربلا مستحب نیست بل واجب است...
از امام زمان کربلا را طلب کنیم که همه چیز از فیلتر ایشان رد می شود...هرموقع نماز شبی خواندیم,هرگاه بارانی بارید,هرموقع شانه مان لرزید,هر موقع تسبیحی چرخاندیم ...یادمان نرود کربلا را
البته دوستمان می گفتند خوشحالم که اگر کربلای عراق نرفتم ایرانیش را رفتم,توی دلم می خندیدم به این جماعت,که مکه هم کربلا نمی شود چه رسد به ...
تا اینکه از برکات همان کربلای عراق خیلی الکی الکی دعوتمان کردند که چند روزی راهی نور باشیم.البته ما که درخور نور نیستیم,نوشتند پای حساب همان ارباب میزبان(فکرش را بکن "ارباب" ِ "میزبان" اینقدر لطف کند)
قبل عیدی رفتم و هرچه با خودم فکر کردم دلیل منطقی پیدا نکردم که چرا خاک بوی معصوم می دهد؟بوی کربلا می دهد؟بوی نجف می دهد.حتی بوی مزار بقیع هم می داد.انگار این بو را نبوییده می شناختم
حالا هم خیلی الکی الکی کتاب نامه های فهیمه را می خوانم...نامه های فهیمه از اوجب واجبات است...مخصوصا برای همه ی ماهایی که بار بزرگ زن بودن روی دوشمان است...نامه های فهیمه را من و توی مادر آینده باید حفظ کنیم...روی دامنمان که نشستند هی بخوانیم و اشک بریزیم و به معراج بفرستیم...