باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

چون صید
به دام تو به هر لحظه شکارم،
ای طرفه نگارم

از دوری صیاد دگر تاب نیارم،
رفته‌است
قرارم

چون آهوی گمگشته
به هر گوشه دوانم

تا
دام
در آغوش
نگیرم
نگرانم
نگرانم
...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

شب جمعه است. از پیش پدر بر می گردم. حال دلم خیلی خوب است. توی صف نماز جماعت نشسته ام. دارند برای زنده و مرده صلوات می فرستند. رویم را که برمی گردانم، همکلاس دبستانم را می بینم. خودم را به کوچه ی چپ می زنم. حوصله ی احوال پرسی ندارم. اما دوباره خودم را سرزنش می کنم. بر میگردم.صدایش می زنم... مریم... سلام عزیزم.خوبی؟بچه هات خوبن؟باهات نیومدن؟بزرگ شدن؟ نیستن الان باهات؟ خودت چه خبر؟ نه بابا عروس کجا؟هنوز مجردم. آره ترم ششم. نگران نباش. دانشگاهم چیز تحفه ای نیس. ماهم باید این راهی که تو رفتی رو طی کنیم. هنوز راه ها مونده! (خضوع و خشوع خرج می کنم مثلا) مثل اینکه دارن نمازو می بندن. التماس دعا.



نمازم تمام می شود. دارم بلند می شوم. برمی گردم. صورتش پف کرده و قرمز است. چیزی نمی گویم. اصلا به من چه؟خداحافظی می کنم و می روم. دنبالم می آید. دارم کفشم را می پوشم که می گوید برایم دعا کن. یک دفعه بغضش می ترکد. می گویم اتفاقی افتاده؟ سرش را تکان می دهد. دارم طلاق می گیرم. چشم هایم گرد می شود. ازدواجش را در 13 سالگی به یاد می آورم و می دانم که الان دوتا بچه دارد که وقتی احوالشان را پرسیدم چشم هایش سرخ شده. جلو می روم. بغلش می کنم. توی بغلم زار می زند. هیچ حرفی برای زدن ندارم. هیچ حرفی. تاحالا مثلا درس می خواندم. خورده ام و خوابیده ام. بزرگترین استرس زندگیم در حد مسخره بازی کنکور بوده. هنوز دارم به ازدواج فکر می کنم و ته تفکرم مثلا چهارتا سخنرانی و کتاب است. و حالا روبه رویم یک زن بالغ متاهل با دوبار تجربه ی مادر شدن و حالا در آستانه ی طلاق.... احساس می کنم این زن، در بیست سالگی، تا ته دنیا رفته است.... 



۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۴۷
با وتن
_ می دونی رفیق؟؟ بعضی چیزا تو زندگیم بهم دادن که لیاقتشو نداشتم.
_ چی مثلا؟؟
_ مثلا خیلی چیزا...
_ خب حتما دوس داشتی و براش دعا کردی...
_ نه اصلا
_ خب حتما برات دوست داشتنی بوده و جذبش کردی
_ نه باور کن
_ شایدم خیلی بهش فکر کردی
_ این که اصلا
_ پس ینی چی؟؟
_ نمی دونم.....





پ.ن. بسیجی شده ام. در حد من نبود...... حدم را به بی نهایت ها میل داده اند. شوق حضور امروزم هم بی نهایت ها بود. خداوند توفیق قدردانی از این نعمت ها را به ما بدهد.....
۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۵
با وتن

مهم ترین چیزها در دنیا، بعد از اجتماع، سیستم های قدرت است!!


استاد/ سر کلاس بررسی سیستم های قدرت/ امروز



۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۰۳
با وتن

کیبورد

 این 

روزهای من

فقط

backspace

دارد

......



پ.ن.هل من معین فاطیل معه العویل والبکاء؟

هل من جزوع فاساعد جزعه اذا خلا؟

هل قذیت عین فساعدتها عینی علی القذی؟؟

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۲۰
با وتن