باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

چون صید
به دام تو به هر لحظه شکارم،
ای طرفه نگارم

از دوری صیاد دگر تاب نیارم،
رفته‌است
قرارم

چون آهوی گمگشته
به هر گوشه دوانم

تا
دام
در آغوش
نگیرم
نگرانم
نگرانم
...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

"آرزو می کنم" 

وقتی مادر شدم بچه ام مستقل و با اعتماد به نفس باشد

ولی بلد نباشد 

بند کفشش را ببندد...

من برایش ببندم...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۴
با وتن
وقتی بچه بودم معلم پرسید دوست دارید چه کاره شوید

من گفتم نویسنده

معلم چشمش چهار تا شد...نمی دانم آن موقع چه منطقی داشتم

ولی خدا را شکر که هنوز هم عشقم تغییر نکرده

گاهی با خودم فکر می کنم خوش بحال نویسنده ها که دغدغه شان و کارشان و زندگی شان عشق من است

که خوش بحال نویسنده ها که قلمشان خوب است

نه من که فعلا پاک کنم خوب است

فکر کنم کلید backspace مان فعلا لق شده....

من  تا دوساعت دیگر راهیم

حلال کنید

دلم غنج می رود

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۵
با وتن
از امتحان سخت مدار بر می گردم

همه ی فکر و ذکر این روزهایم شده امتحان و درس و نمره...

برمی گردم و نمازی به کمر می زنم و بی هوش می شوم

خواب هایم شده امتحان و درس و نمره

دغدغه ام شده امتحان و درس و نمره

بیدار می شوم

ساعت 6 عصر

اذان را خواب بودم

سرم داغ شده

چشمم که باز می شود فکرم می شود امتحان و درس و نمره

شنبه...امتحان سخت الکترو مغناطیس



امتحان و درس و نمره شده دغدغه های اصلی ام

مسیر شده همه ی هدفم

جای همه چیزم عوض شده



من به یک تلنگر نیاز ندارم

نیاز من خیلی بزرگ تر از این هاست

خیلی مبرم تر


خبر را از هم اتاقی ام می شنوم

سمانه بلند شو...بلند شو...برایت خبر داریم

کله ام داغ است

کله ام که ته همه ی مفاهیم این روزهایش شده امتحان و درس و نمره

خبر را می گویند

پدربزرگ دوستم که چند وقتی بود سرطان کبد داشت رفت پیش خدا

کله ام داغ تر می شود

داغ داغ

بغض می کنم...سرم را که روی شانه ی قنوت نماز می گذارم می ترکم

بد می ترکم

دوستم زنگ می زند

   _چرا صدایت گرفته؟؟

  _کوتاه بیا سرما خوردم 

  _دارو بخور،از خودت مواظبت کن...

چشمی می گویم و قطع می کنم


نمی دانم بار آخر کی به مرگ فکر کرده ام؟؟

کی فکر کرده ام به فانی بودنم؟؟

کی برای مرگ راحت تلاش کرده ام؟؟

قرآن می خوانم

الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا لله و انا الیه راجعون

من کجا هستم؟؟

در مشکلاتم بیشتر به رفتن و راجعون بودن فکر می کنم یا به بهتر ماندن و بیشتر ماندن؟؟


هر چه پیشرفته تر می شوم و بیشتر سرم را توی کتاب فرو می کنم و سرم شلوغ تر می شود

بیشتر هم همه ی چیزهای مهم را یادم می رود

گاهی که ول می کنم سالن مطالعه را و پناه می برم به مسجد

توی فکر فرو می روم که آیا این درس و این علم دارد مرا به هدفم می رساند؟؟

یا خودش شده هدف؟؟

وقتی سرم را از کتابهای رنگارنگ برقی بلند می کنم و کتاب خدا را دستم می گیرم

با خودم می گویم جه کتاب خواندنی تری

من از این روزهایم که می رود در راه های دیگر پشیمان نشوم؟؟

گاهی می گویم علم جویی ته خدایی بودن است

اما یادم می آید که دارم در مورد چه کسی حرف می زنم؟؟

کسی که بین فکر کردن به مرگ و نمره دومی را بارها بیشتر انتخاب می کند

به کجا می روم؟؟؟

رشته ی سخت جنبه می خواهد

بعضی وقتها آنقدر درگیرت می کند که یادت برود بیشتر از این دنیای کوتاه دنیایی هم هست...


کله ام داغ است

کله ام خیلی داغ است



وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ


و قطعاً شما را به چیزى از [قبیلِ‏] ترس و گرسنگى، و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را:

[همان‏] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مى‏گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مى‏گردیم.»


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۶:۰۶
با وتن
در بحبوحه ی امتحانات

بین مدار و الکترومغناطیس که گیر می کنم

فقط یک رویا مرا هل می دهد

یک رویا به من انرژی می دهد

رویای قدم زدن توی صحن گوهر شاد و لذت بردن از طلوع خورشید

رویای شب بیداری در حرمت

رویای الامام التقی النقی...



پی نوشت:

عذر مرا به خاطر ادامه ندادن سفیر نامه بپذیرید

تقریبا تمام شده

در حال اسباب کشی به بیان هستم

بعد از سفرم به مشهد ادامه اش رو ثبت می کنم



رضا روزیتون

یا حق

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۱۵:۰۱
با وتن