باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

چون صید
به دام تو به هر لحظه شکارم،
ای طرفه نگارم

از دوری صیاد دگر تاب نیارم،
رفته‌است
قرارم

چون آهوی گمگشته
به هر گوشه دوانم

تا
دام
در آغوش
نگیرم
نگرانم
نگرانم
...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

چندوقت پیش توی وبلاگی از یک مدل دوستی خواندم.خیلی برایم جالب بود.خیلی.

از وقتی شروع کرده ام به دوستی با مصطفی

از وقتی با تمام وجودم خواستمش...

از وقتی دست و دلم لرزیده

می بینم او خیلی با وفا تر از من است

خیلی ثابت قدم تر در دوستیمان

خیلی خیلی

دقیقا برعکس توقعم

این دوستی هاست که ماندنیست و مایه سعادت

خیلی ساده است

شهیدت را انتخاب کن و برایش حرف بزن.جواب می دهد.باور کن جواب می دهد.مطمئن باش که زنده تر از من و توست.پیش خود خود خداست.گاهی گوشی را می گیرد سمت خدا.می گوید حالا تو بگو...برایت دعا می کند.راه جلوی پایت می گذارد.بعد از مدتی می بینی که با دوستانش هم دوست شده ای.با خدا.با خدایی ها.باور کن جوابت را می دهد


مثل عزیزم،زندگیم،چمرانم که این روزها به من جواب می دهد...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۲۶
با وتن
صبح؛

خواب ماندم و صحبت با خدا را از دست دادم

عصر؛

سر کلاس به سوالی که می توانستم جواب ندادم و نمره را از دست دادم


از خدا خجالت کشیدم

وقتی "حیف"هایم را مقایسه کردم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۶
با وتن
خیلی دلم گرفته.خیلی.خیلی بیشتر از محرم.واقعا داغ مادر سخت است.اصلا دلم نمی خواهد هیچ حرفی بزنم...می دانم خط به خط این وب محقر از نظر مبارک شما می گذرد صاحب زمان و مکانم.شما که همه ی زندگی مرا می دانی و همه ی کارهایم را هم...

نمی خواهم داغتان را تازه کنم .نمی خواهم حرف های نفرت بار را تکرار کنم.نمی خواهم روضه ی نفرت برانگیز در و میخ و...

فقط خواستم بگویم که هرکاری می کنم،هرچه هم بد هستم،هرچه منتظر نیستم...ولی باور کنید که این روزها خیلی ناراحتم...خیلی خیلی...بغض حتی اجازه ی نوشتن را هم نمی دهد...آمدم بگویم شریک غم که نه...تسلی خاطر که نه...ولی باور کنید دوستتان داریم و برای مادر بدجور ناراحتیم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۱۴
با وتن

.

این وبلاگ بزرگترین چیزی که دارد-بی اغراق-خوانندگانش هستند.نویسنده ی حقیر معمولا به حال خوانندگان غبطه می خورد.

امروز از شمای عزیز خواهش می کنم برای عزیزم که امروز مریض است،برای برادرم که بی شک عاشقش هستم،دعا کنید...

برادر عجیب برای این خواهر کوچکتر دلخواه است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۰
با وتن
سال92 خود را چگونه گذرانده اید؟حتما سال که تمام می شد(شروع می شد؟)با خودتان از این فکرها کردید.چند چند بودید؟

در19سالی که از خدا عمر گرفتم هنوز سالی به خوبی92 تجربه نکرده بودم.پارسال همین موقع ها خیلی به کربلای پیش رویم فکر می کردم...و با خودم می گفتم که سال بعد به کربلای پشت سر فکر خواهی کرد...در حالی که امسال به کربلای جاری می اندیشیدم...به تغیرات این شش ماهه(چه کلمه ی زیبایی)...و شک ندارم که به برکت کربلا تغیرات حتما مثبتند...وگرنه من از خودم خیلی می ترسم

از تغیر رویه در سیاست و طرز تفکر...از گذشتن از آن روشنفکری ها,از دوست خوبم که هدیه ای شاید از طرف همان امام حسین بود,از تصمیمات بزرگ,از کارهای دور از توقع,از محرم خیلی خوب امسال, حتی از همین وبلاگ تا....تا ندارد...جریان دارد


حقیقتا فکرش را هم نمی کردم یک سفر سر جمع9 روزه اینقدر در زندگی یک نفر تاثیر بگذارد.در حالی که شک ندارم من 1% فیض کامل راهم نبرده ام...همین است که برخی علما می گویند کربلا مستحب نیست بل واجب است...

از امام زمان کربلا را طلب کنیم که همه چیز از فیلتر ایشان رد می شود...هرموقع نماز شبی خواندیم,هرگاه بارانی بارید,هرموقع شانه مان لرزید,هر موقع تسبیحی چرخاندیم ...یادمان نرود کربلا را


البته دوستمان می گفتند خوشحالم که اگر کربلای عراق نرفتم ایرانیش را رفتم,توی دلم می خندیدم به این جماعت,که مکه هم کربلا نمی شود چه رسد به ...

تا اینکه از برکات همان کربلای عراق خیلی الکی الکی دعوتمان کردند که چند روزی راهی نور باشیم.البته ما  که درخور نور نیستیم,نوشتند پای حساب همان ارباب میزبان(فکرش را بکن "ارباب" ِ "میزبان" اینقدر لطف کند)

قبل عیدی رفتم و هرچه با خودم فکر کردم دلیل منطقی پیدا نکردم که چرا خاک بوی معصوم می دهد؟بوی کربلا می دهد؟بوی نجف می دهد.حتی بوی مزار بقیع هم می داد.انگار این بو را نبوییده می شناختم

حالا هم خیلی الکی الکی کتاب نامه های فهیمه را می خوانم...نامه های فهیمه از اوجب واجبات است...مخصوصا برای همه ی ماهایی که بار بزرگ زن بودن روی دوشمان است...نامه های فهیمه را من و توی مادر آینده باید حفظ کنیم...روی دامنمان که نشستند هی بخوانیم و اشک بریزیم و به معراج بفرستیم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۰۶:۰۴
با وتن