باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

.: بسم الله الرّحمن الرّحیم :.

باوتن

چون صید
به دام تو به هر لحظه شکارم،
ای طرفه نگارم

از دوری صیاد دگر تاب نیارم،
رفته‌است
قرارم

چون آهوی گمگشته
به هر گوشه دوانم

تا
دام
در آغوش
نگیرم
نگرانم
نگرانم
...

آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است


ببخشید اگر روی سخن با شماست. می دانم الان خیلی ها به خودشان می گیرند ولی خداوکیلی دلم خیلی پر است و مرا به خاطر این صیغه های دوم شخص مخاطب ببخشید.

حدود 3-4 سال پیش مسنجرهای گوشی به این شدت الان نبود. و البته  وایرلس و گوشی به درد بخور هم خیلی کمتر بود. مردم راحت بودند و زندگی خودشان را می کردند. اما الان هرجا می روی می بینی هر پیر و جوانی یک گوشی سر دستشان گرفته اند و دارند چت می کنند و لایک می کنند. تبعاتش را در چند سال آتی خواهیم دید.
مردمی که پی ام 5 سانتی می خوانند دیگر حوصله ی کتاب 500 صفحه ای را دارند؟؟ یا وقتی که فیلم 10 دقیقه ای می بینند دیگر حوصله ی تحلیل فلان فیلم خفن سال را دارند؟؟ مادر و پدری که بجای بازی با فرزندشان سرشان توی گوشی است چه توقعی از فرزندشان دارند؟؟؟ 
 مردمی که انقدر راحت و بی منبع هر خبری را کپی می کنند قدرت تشخیص دارند؟؟ و یا وقتی اینقدر راحت برای هر عضوی از خانوادشان جایگزین می آورند دیگر قدر شناسی سرشان می شود؟؟؟ و یا وقتی اینقدر  راحت لایک می کنند دیگر محبت دارند؟؟
و جالب اینجاست که خیلی از رفقای مذهبی هم به خیال خودشان دارند در محیط مجازی کار فرهنگی  می کنند. 
 اما کار فرهنگی به چه قیمتی؟؟؟ 
خانواده که بزرگترین نهاد بشری را فراموش کرده اند و چسبیده اند به کار فرهنگی. خانواده که رفت فقط و فقط حسرت می ماند که کاش لحظه ای بیشتر با آنها بودم. رفقای حقیقی شان را فراموش کرده اند و چسبیده اند به رفقای مجازی. شب قبل از خواب به جای حساب کشیدن از نفس چسبیده اند به کار فرهنگی. صبح به جای دو خط دعای عهد چسبیده اند به کار فرهنگی. سحر رمضان و وقت اذان چسبیده اند به کار فرهنگی. 
عزیز دل من شما خودت را اصلاح کن. مگر شیطان شاخ و دم دارد؟؟ همین کار فرهنگی تو شیطان است. دشمن است. شک داری؟؟؟ و بعد می گویند وایبر مسنجر دشمن است و هایک و تلگرام نصب می کنند...

رسول خدا(ص) فرمودند: «روزی نیست که بر فرزند آدم می آید( هرروز دارای یک شخصیت است) که در آخرت فریاد می زند که ای فرزند آدم من امروز در خدمت تو ام و فردا خودم علیه تو شهادت خواهم داد. پس از من استفاده کن و اگر مرا از دست دادی دیگر مرا نمی بینی و یک نفر شاکی علیه خود بر جا گذاشته ای تا روز بعدی فرا رسد و هر شب هم همین حرف را می زند.»


این مطلب را حتما مطالعه کنید. حتمااااااااااااا

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۳ ، ۲۱:۳۲
با وتن
 دل واپسی ام نیست چه باشی چه نباشی
 احساس تو کافی است چه متن و چه حواشی
 
 محمدعلی بهمنی
 
 
 تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی...
 اندوه بزرگی است زمانی که نباشی...

 آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
 از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی...

 پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
 فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!

 ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
 هشدار! که آرامش ما را نخراشی..

 هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
 اندوه بزرگی است چه باشی... چه نباشی...
 
 علیرضا بدیع
 
 پ.ن.این شعر صرفا خیلی زیباست و اصلا احساسات من نیست. سوء تفاهم نشود:))
 پ.ن. خواهشا برایم دعا کنید.
 
۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۳ ، ۲۲:۰۵
با وتن
محرم است و بخواهیم و نخواهم باید از این روزها بنویسیم (که چه کار سختی)... روز و شبهایی که بی اغراق بهترین روزها و بهترین شب های سال اند... اما چقدر قدرش را نمی دانیم و چقدر راحت از دستش می دهیم. چقدر اشتباه گرفته ایم و بقول بنده خدایی هیاتی شدیم و حسینی نشدیم. کار به امثال سید صادق شیرازی و دار و دسته شان ندارم... اما دلم می سوزد وقتی می بینم همین آدم های خوب دوروبرمان چقدر در بعضی هیات ها میلیون ها تومن پول خرج می کنند تا یک شب پر پزتری را بسازند... دلم می سوزد وقتی قبل محرم بنر "تمرین سینه زنی" یزد را می دیدم که حالا مرتب از شبکه ی یزد پخش می شود که آدم تقریبا به یاد گروه سرود می افتد تا عزاداری... دلم  می سوزد وقتی دسته های زنجیر زنی را می دیدم که سر ظهر عاشورا کنار مصلی اردکان زنجیر می زدند و توی مصلی نماز جماعت بود و کنارشان زن هایی را می دیدم که آرایش کرده اند با چادر تور و یک تیپ مشکی(کاملا متفاوت از تیپ عزاداری) و پفک و تخمه می خوردند و نامحرم هایی را می دیدند که توی مراسمی شبیه "شوی زنجیر" شرکت کرده اند... دلم می سوزد وقتی می فهمم فلان سخنران شبی 20 میلیون می گیرد... دلم می سوزد وقتی رقابت دسته ها را می بینم... دلم می سوزد وقتی دوستم می گوید برویم نخل برداری را "ببینیم"... دلم می سوزد وقتی هجوم آدم هایی را می بینم که برای شام به هیات می آیند... دلم خیلی می سوزد برای این حسین مظلوم... حسین نه فقط در زمانه ی خودش و بین کوفیان که هنوز حالا هم مظلوم است. بقول بنده خدایی اگر یزید و معاویه این صحنه ها را ببینند احساس پیروزی نمی کنند؟؟

معتقدم چیزی که باعث شور و حال در یک مراسم می شود دلهای پاک است... اینکه هیات به چه منظوری پا گرفته است... شاید بهترین مورد هیات های دانشجویی باشد که چهارتا دانشجوی درست و حسابی بدون هیچ منتی دور هم جمع می شوند و چایی می ریزند و زیارت عاشورا می خوانند و بعد مراسم هم صورتشان حسابی پف کرده است....چهلم پدرمان هم رفتیم یک تکیه ی خیلی کوچک. با یک سخنران و یک مداح کاملا معمولی... ولی خیلی بهمان چسبید و خیلی خوش گذشت... خیلییییییی

پ.ن. جای پدرم در این محرم خیلی خالی بود... بقول سخنران مراسمشان، اگر می خواهیم کاری برای پدرومادر بکنیم از همین الان، چشم باز می کنیم می بینیم که دیگر خیلی دیر است....
۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۳ ، ۱۲:۳۲
با وتن

نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن

به آسمان بنگر! ما رایت الا سر

 

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم

به سرسرای خداوند می‌روم با سر

 

هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر


سید حمیدرضا برقعی



هیچ حرفی برای زدن ندارم. واقعا نمی دانم این روزها چقدر حال امام زمانمان خراب است... فقط خواهش می کنم برایشان دعا کنید......


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۹:۵۸
با وتن

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۳ ، ۱۳:۱۹
با وتن
تنهام. تنهایی یک احساس درونیه.
تنهایی هیچ ربطی به آدم های دور و بر نداره.
تنهایی یعنی اینکه من میرم دانشگاه تنهام. میرم خونه تنهام. با بهترین دوستم تنهام. با مامانم تنهام. می خندم تنهام. گریه می کنم تنهام. خودمم و خودم تنهام. میرم پیش دوستام تنهام. کتاب میخونم تنهام. تو پاییز قدم میزنم تنهام. ورزش می کنم تنهام. کلاس میرم تنهام. از کلاس میام تنهام. درس گوش میدم تنهام. گوش نمیدم تنهام. 




تنهایی مستقیم ترین راه به سمت معشوقه. چون هیچچچچچچ مانعی وجود نداره. هیچ مانعی. مثل مجنون دوره گرد. مثل منصور حلاج. مثل یوسف تنها. مثل ذاانون نبی. مثل محمد غارنشین. مثل تنهایی های زینب. مثل تنهایی حسین. به شرطی که معشوق رو بشناسی....

احساس می کنم این احساس داره هرز میره. خدایا.....

کمکم کن
عاشقت
بشم.............


این صوت رو حتماااااااااااااااااااااااا گوش کنید. حتما. از حاج آقای پناهیان. درمورد تنهایی.



۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۹:۴۰
با وتن

وقتی برای بار اول وارد حرم امام حسین شدم... تنها جمله ای که به ذهنم رسید این بود که... ای اجل مهلت بده؛ تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا... و وقتی در بغل گرفتم احساس کردم الان دیگر هیچ آرزویی ندارم....

 
 
پارسال محرم فوق العاده بود. بخاطر سفر بزرگ خودم به کربلا.... و امسال فوق العاده تر خواهد بود، بخاطر سفر بزرگ پدرم................
 
واقعا فهمیدم که حسین گریه و اشک نیست. بزرگ شدن است. هر وقت چیزی بزرگمان می کند، محرم بهتری را تجربه می کنیم... هروقت کوچک می شویم محرم معمولی تر و سطحی تر...
یا شاید هم معادله برعکس است، هر وقت محرم های بزرگی را تجربه کردیم باید بدانیم که بزرگ شدن به ما نزدیک است...
انگار زندگی ما با این حسین معنی پیدا می کند. و چقدر روزها برای سال شدن دور باطلی بودند اگر حسین نبود.
خیلی خوشحالم که گرچه دلم تنگ است، اما حسین را می شناسم؛ تل زینبیه رفته ام؛ بین الحرمین را قدم زده ام....
 
پ.ن.روز قبل از فوت پدرم، دیدمش که جلوی تقویم ایستاده بود و با خوشحالی خاصی روزها را تا محرم می شمرد...
آیت الله مهدوی هم به محرم نرسیدند. خدا رحمتشان کند اما به محرم نرسیدن خیلی سخت است. امیدوارم همجوار حسین باشند.
 
هی وای.....
بارالها اجلم را تو به تاخیر انداز
چند روزی است
 دلم
 تنگ محرم شده است....
 
 
 
 
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۹:۳۴
با وتن

عشق، شیر شد

آهوی دل مرا که دید

آهو از میان سینه ام رمید

هی دوید و هی دوید و هی دوید...

شیر آخرش ولی به او رسید

آهوی دل مرا درید


عرفان نظرآهاری



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۳ ، ۲۳:۳۷
با وتن

قبرستان از زیباترین جاهای دنیا روی زمین است. هیچ فراز و فرودی ندارد. همه خاکی خاکی اند. همه تنهای تنها... روی سنگ قبر فقط چند جمله می شود نوشت... قبرستان اصلا ترسناک نیست بلکه بسیار هم دوست داشتنی است. مخصوصا وقتی بین قبرها یک آشنا را پیدا می کنی... و فکر می کنی که چقدر باهم بوده اید... قبرستان واقعی ترین جای دنیا است وقتی هرچه باشی و هرکه باشی، کلا یک قبری و شاید یک تکه سنگ... که آدم ها بی دغدغه پا رویت می گذارند... 


قبرستان را خیلی دوست دارم. مخصوصا قسمت شهدا را... مخصوصا قبرهای خالی را که فکر می کنم که شاید جای خودم باشد. مخصوصا قبر پدرم را که انگار بیشتر از این دنیا صدایم را می شنود... مخصوصا قبر مادربزرگم را که خیلی دوستش داشتم... مخصوصا قبر پدر بزرگم را که برایم نماد آدم های آرام بود و حالا هم زیر یک کپه خاک آرمیده... مخصوصا قبر آن یکی مادر بزرگم را که 49 ساله بود و زندگی بازجر و زحمتش را چقدر با زجر تمام کرده بود... مخصوصا قبر پدربزرگی را که معلم قرآن بود و آخر عمرش مثل یک بچه ی چند ساله شده بود... مخصوصا قبر زن دومش را که تا آخر عمر مثل مادر پای بچه های شوهرش ماند و واقعا واقعا مادر بود... فقط با حسرت بزرگ مادر شدن...


چند شب پیش دختر عمویم خوابش را دید... هنوز حسرت بچه داشت...

خدایا سعادت بچه ی خوب بودن و بچه ی خوب داشتن را به همه، و به من بده...


پ.ن.مخصوصا این قبرستان را:)))

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۳ ، ۲۰:۱۸
با وتن

قبلا فکر می کردم هرچه درباره ی مرگ بخوانم و فکر کنم دارم شعار می دهم اما بعدا متوجه شدم دقیقا همین شعارها به کار آدم می آید.

تا در موقعیت نیستیم، شعار دادن بهترین کار است:))

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۳ ، ۲۰:۰۶
با وتن