حالم از روشنفکری بهم می خورد
خیلی الکی
خبر هم نداشتیم درمورد مبارزه با استرس است
وگرنه حالم از این جوهای روانشناسی بهم می خورد
برای تعریف یک نوع از انواع استرس گفت که استرسی است که نه خوب است نه بد.ولی خب روی طرف فشار است.مثل اتفاقاتی که در سوریه یا اوکراین می افتد.یک آقایی از بین جمع بلند شد گفت حالا توی سوریه جنگ باشد چه فشاری مثلا روی من است؟؟؟گفت خب...حالا...
واقعا می خواستم بلند شوم دو تا فحش درست و حسابیش بدهم.بگویم نامرد آن طرف دنیا ملت دارند توی جنگ که من وتو رنگش را هم ندیده ایم کشته می شوند.آن وقت استرست مثلا از چیست؟؟از اینکه بقول یکی از حضار قدرت حرف زدن با جنس مخالف را نداری؟؟خب برادر من آمده ای اسم حیا را گذاشته ای استرس و می خواهی به عنوان یک معضل اجتماعی کمر شکن حلش کنی؟؟
می خواهیم با این کارگاه ها و این حرف ها کجای دنیا را نشان دانشجوی مملکت بدهیم وقتی آتش و خمپاره روی یک عده ملت بی گناه خم به ابرویش نمی آورد؟؟؟برویم پایه ها را درست کنیم.برویم یاد بدهیم که باور کنند همه ی این حرف ها را خیلی قشنگ ترش از زبان حاج اقای خوشروی مسجد هزار بار شنیده اند و خود را به کری زده اند.
فوق فوق این بحث ها چه می شود؟؟عوامل استرست را روی کاغذ بنویس.نمودارش را رسم کن...صد سال سیاه نمی خواهم بنویسم.وقتی شما آنقدر کوته فکر هستید که نمی فهمید استرس یک چیز جدا نیست که یک روز کارگاه بگذاریم برای استرس فردا برای افسردگی پس فردا برای خشم...تاکجا؟؟؟حیف دانشگاه که شما فکر می کنید دارید کار فرهنگی توی محیط علمی می کنید.بی دانش ها باید رفت روح را پرورش داد.باید خدا را نشان طرف داد.باید به دانشجو راه را نشان داد.باید به دانشجو هدف داد.باید حس شهادت را در دانشجو زنده کرد.باید توکل را یادش داد.آنوقت طرف دیگر نیازی ندارد که اصلا فکر کند می تواند استرس هم داشته باشد و بعد خب حالا چکار کند که نداشته باشد و حالا چکار کند بتواند ذهن خلاق داشته باشد و حالاچکار کند که برنامه ریزی داشته باشد و...
طرف می رود دو رکعت نماز می خواند می بیند کارش اشتباه است.می بیند درست نیست.عوامل استرس هم اصلا نمی داند چیست.فقط می داند که این خوب نیست.می رود دنبالش درستش می کند...برکت هم می آید توی کارش تندتر هم حرکت می کند...
و بعد می گفتند از حضار بیایند بالا.هر چه دختر رفت با زلف و آرایش و خیلی ریلکس.و من هم رفتم بالا تا بگویم هنوزه ما چادری ها هستیم و گرچه شاید بخاطر حیایمان(که شما می گویید استرس)خیلی هم خوب حرف نزنیم اما چادرمان که ارثیه ی مادران است می ارزد به همه ی چرندیاتتان...
کلی توضیح داد و توضیح داد و من یاد یک جمله ی کوتاه از مولای متقیان افتادم که چون ترس بر تو غلبه کرد خود را در آن بیفکن...
این روزها حال از این تیریپ روشنفکری ها به هم می خورد...
خدا همه مان را هدایت کند...
توضیحش جالب بود
خواهش میکنم در ترویج عقائد تشیع بکوشید ما تو وبلاگ عالم مقدس ملکوت نظراتی گذاشتیم بیایید و لحظاتی به افکار این وهابی بخندید و لحظاتی خوش باشید
راستی افتخارم اینه که شما رو تو وبم برای همیشه دارم