در باب علوم انسانی
حتما سروکارتان با این مدل دکتر مُخ ها افتاده
آدمهایی که خودشان خیلی علمی هستند و آدم تا مدتی بعد از بودن با آنها در جو است و به اختراعات ثبت شده و کتابهای چاپ شده و مقالات فهرست شده و دانشگاه های بورس شده اش فکر میکند و به خودش می آید می بیند واااای هنوز غذای خوشمزه سلف را رزرو نکرده...
بعد تقریبا همه ی هدفش میشود مسیردکتر مخ...و خوشحال از اینکه من چه آدم باهوشی بودم که همچین راهی را انتخاب کردم
وناراحت از اینکه عجب آدم علافی هستم من...
کار نداریم...
جو ما را گرفته بود که یکی از دوستان بلند شد و گله و شکایت از دانشگاه مان که ما در صنعتی اصفهان هم که بودیم اینقدر ها سخت گیری نبود و بحث راه افتاد و هرکسی حرفی می زد و بعضی ها از تمام شدن زمان کلاس بشکن می زدند...
گذشت و بحث علوم انسانی باز شد که چرا سطحشان اینقدر پایین تر از ماست و مگر با ما چه فرقی دارند که برای ما این همه سخت گیری هست و آنها اینقدر خوشند...علوم انسانی که بزرگترین کاربردش هم همین انسانها هستند و جامعه ی انسانی ودین انسانی و پیشرفت انسانی و کلا هرچیزی که با انسان سروکار دارد...و از حق نگذریم بسیار بسیار بسیار مهم تر از سروکار داشتن با ماشین و ابزار و بدن و بیماری است و کشور های پیشرفته مخ هایشان را می فرستند سر همچین رشته هایی و بعد هم علوم انسانیشان پیشرفت میکند هم انسان هایشان پیشرفت میکنند و هم علوم دیگرشان مدیریت میشود...
در کلاس که به جواب نرسیدیم
چندی پیش در نمازخانه ی خوابگاه پوسترهایی از پیشرفت ایران در هسته ای و پزشکی و غیره زده بودند که آی ما چقدر پیشرفت کردیم...با خط خودم پوستری را زدم کنارش !!که "خوشم میاد علوم انسانی ما همچنان دارن نگاه میکنن...بلند شین...کاری بکنین"
در راه کلاس دکتر مُخ با یکی از رفقای اهل فضل!! هم کلام شدیم که چرا واقعا؟؟
من حرفم این بود...در ایران کمتر دانشگاهی پیدا میشود که مثلا پزشکی اش ضعیف باشد یا مثلا برقش لنگ بخورد(دانشگاه های معتبر را عرض میکنم)و همچنین کمتر دانشگاهی پیدا می شود که علوم انسانی اش ضعیف نباشد...
(اگر دوستان علوم انسانی اعتراض دارند کافیست فقط یک هفته تحصیلی هرکاری من کردم بکنند...آنوقت حتما اعتراضشان را پس میگیرند)
البته من همه ی دانشگاه ها را نمی گویم ...به کسی بر نخورد
دانشگاه آمدنم را دوره می کنم...
پلان اول:
استاد:«بچه ها کتاب فیزیک هالیدی بخرید»
من:«وای چه کتاب خارجی با کلاسی»
پلان دوم:
استاد:«بچه ها کتاب سیلورمن رو بخرید»
من:«سیلورمن آفرین ...مثل سیلورمن بیوتن امیرخانی»
پلان سوم:
استاد:«بچه ها کتاب خودم را بخرید»
من:«ایول چه استاد باسوادی»
پلان چهارم:(من با یک خروار کتاب به دست)
من:«سلام بچه ها استادمون خودش کتاب نوشته»
دوستم:«آفرین...بده ببینم... اِ این که کپی کتاب خارجی منه»
پلان پنجم:
دوستم:«سلام بچه ها زیگمون فروید میگه:...»
من:«شما واقعا حرفای فرویدو می خونید!!!!؟؟؟؟»
دوستم:«مگه چشه؟؟»
من: :|
و این شده زندگی علمی ما
وقتی ما تولید علم نداشته باشیم و ریاضی را از سیلورمن بخوانیم خیلی اتفاق بدی نمی افتد گرچه شاید بیوتن شویم با نقطه یا دسته ولی وقتی فروید بخوانیم...اتفاق بد که چه عرض کنم حقیقتا فاجعه است...والبته یک نفر می رود حداقل چهار سال عمرش را می گذارد و علمی را می خواند که نه به درد جامعه می خورد نه به درد مردم نه به درد دنیا نه به درد آخرت...وگاهی کاش به درد نمی خورد که اتفاقا برعکس نتیجه ی سوء می دهد...بعد از ان طرف کار برایش نیست...بعد از آن طرف اساتید هم می بینند چه کاری است خودشان را اذیت کنند و همچین چیزی را سخت بگیرند...وقتی نه پیشرفتی می بینند نه کاربردی...و از آن طرف مردم ایران که حقیقتا جز مردم باهوش دنیا هستند می روند فنی و پزشکی می خوانند و ما هم افتخار می کنیم به بورس شدن و خارج رفتنشان و انگار نه انگار که با هر نفری که رفت نه یک نفر که یک عالمه فکر و یک عالمه پیشرفت رفت و او شد سفیر همان دانشگاه بورسیه اش و مسئول تبلیغات برای پیشرفت آنها و برای فرار مغزهای ما
بعد می آییم بخاطر مرگ برآمریکا خودمان را جر می دهیم ...مرگ بر آمریکای واقعی شعار و حرف نیست...عمل است...سرتر بودن و مستقل بودن است...مرگ بر آمریکا می گوییم و در دانشگاه هایمان کتابهای علوم انسانی آمریکایی که خیلی هایش حتی برای خودشان هم به در بسته خورده به خورد فکر وطنی می دهیم و فکر دانشجو(که شاید مهم ترین قشر متفکر جامعه است) را همسو میکنیم با آمریکا و بعد بازهم می گوییم مرگ بر امریکا
راه حل:(وجدانا نقد بفرمایید .من در جایگاه راه حل نیستم)
به دوستان دانشجو عرض میکنم،اگر وقت دارید،اگر دغدغه دارید خودتان دنبالش باشید....خودتان مطالعه داشته باشید.خودتان برای خودتان دغدغه بیافرینید...از این دانشگاه ها آبی گرم نمی شود...
یک بار به یکی از رفقا میگفتم طوری شده که نقطه ی اتصال برق و خدا شده آن وقتی ترس داری نکند الکترونیک 3ات را بیفتی و دست به دامن خدا می شوی...نمی دانم اینقدر خدا را پایین آورده ایم یا اینقدر علم را
علم اگر هر چیزی برای جز خدا باشد دوریال هم نمی ارزد...
خدا همه را هدایت کند
البتّه رشد علمىِ ما امروز در مقیاس منطقه و در مقیاس جهانى خیلى خوب است. عدد مطلقِ رشد ما خوب است، شتاب رشد ما هم بسیار خوب است، یعنى شتاب پیشرفت خیلى بالا است؛ لکن این ملاک نیست؛ یعنى این شتاب باید محفوظ بماند. وجود شتاب رشد علمى به معناى این نیست که ما به هدف رسیدیم یا حتّى به هدف نزدیک شدهایم؛ چون ما خیلى عقب بودیم. دنیا هم که منتظر نمیمانَد که ما پیش برویم، او تماشا کند؛ دنیا هم دارد دائماً پیش میرود؛ البتّه شتاب ما بیشتر است، ما باید این شتاب را حفظ کنیم. اگر این شتاب رشد علمى حفظ شد، این امید وجود دارد که ما برسیم به قلّهها، برسیم به خطوط مقدم؛ و همانطور که بارها عرض کردم، کشور ما و مراکز علمى ما براى دنیا مرجع علمی بشوند. این باید اتّفاق بیفتد و انشاءالله این کار خواهد شد. البتّه بنده تصوّر نمیکنم که حالا این کار در ظرف پنج سال و ده سال و پانزده سال انجام بگیرد؛ نه، من چند سال پیش گفتم شما پنجاه سال دیگر، چهل سال دیگر این آینده را تصویر کنید که در دنیا هر کسى بخواهد به یافتههاى تازهى علمى دست پیدا کند، مجبور بشود زبان فارسی یاد بگیرد؛ همّت را این قرار بدهید. کارى کنید که در دنیا دیگران محتاج دانش شما باشند، مجبور باشند زبان شما را یاد بگیرند تا به دانش شما دست پیدا کنند؛ این کار هم ممکن است؛ این کار ممکن است.
از بیانات مقام معظم رهبری در هفتمین همایش ملی نخبگان جوان که می توانید متن کامل سخنرانی را از لینک زیر بخوانید
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=24176
پ.ن۱:الحق که کتاب نشت نشای امیرخانی خواندنی است
پ.ن۲:شاید یک مورد که من علم وطنی با کاربردش را می بینم و حظ میکنم برنامه ی سمت خدا و گلبرگ است...خیلی از مردم ما (نمونه اش خود من) از خواندن کتابهای روانشناسی خارجی تفکرمثبت و مدیریت فکر وغیره به جایی نرسیدند رو آوردند به وطنی اش...و اتفاقا خیلی هم ساده تر و خیلی هم بهتر
پ.ن۳:پر حرفی کردمببخشید...