دلم یک زندگی آرام می خواهد. یک عاشقانه ی آرام. این که هر روز صبح بلند شوم نماز صبح با تعقیبات بخوانم و بین الطلوعین ورزش کنم و صبحانه بخورم و بچه هایم را که خیلی باتربیت هم هستند بفرستم بروند مدرسه. همسرم هم برود سر کار. خودم هم یک کار زنانه ی خوب داشته باشم. کتاب هم بخوانم. فیلم هم بینم. وبلاگ هم بنویسم. دغدغه هم داشته باشم. چنس ایرانی هم بخرم. هر جمعه بروم نماز جمعه. آشپزیم هم عالی باشد. نان حلال بخورم و همه چیز آرام باشد. شب ها شعر بخوانم و از این همه آرامش لذت ببرم...
این یک زندگی ایده آل بود از دید من بود.
اما خیلی اشتباه کردم. این زندگی خوب نبود. زندگی خوب یعنی تو در این دنیای کوتاه مدام اذیت شوی برای خدا. مدام در مبارزه باشی و اشک هایت پنهان و پیوسته باشد...
این دنیا به هیچ کسی وفا نمی کند و باید گذاشت و گذشت...
پ.ن. نبودنم را ببخشید. این روزها مشغله هایم زیاد شده اند...